اعتصاب مدرسه انقلاب است
به بهانه يک اعتصاب، تقدیم به کارگران نساجی در سنندج
اصغر کريمى
اعتصاب يک جنگ است با همه تلخيها و مرارت هاى آن اما با اين وجود اعتصاب جشن کارگران است، اعتصاب مدرسه انقلاب است. زنده باد اعتصاب.
مقدمه: اعتصابات کارگرى، و از جمله اعتصابات معلمان و پرستاران، بطور قابل توجهى گسترش يافته است و اعتصاب به پديده مهمى در جامعه تبديل شده است. اما تلقى از اعتصاب بايد عوض شود. اعتصاب را بايد به صدر مسائل جامعه کشاند و همراه با کارگران اعتصابى جامعه را به حرکت درآورد. اعتصابات نبايد منزوى بماند و نگرش سنتى از موقعيت کارگر و مطالبات کارگر و اعتصاب کارگر و رهبران کارگرى بايد به نقد کشيده شود. شايد طرح اين مساله ده سال قبل چندان موضوعيتى نداشت، عملى نمى نمود، اما امروز فاکتورهاى مهمى به نفع کارگران عوض شده است. اين فاکتورها را بايد شناخت و به نفع اعتصابات کارگرى به کار گرفت.
اگر چه در شرايط فعلى اعتصابات عمدتا حول خواستهاى اقتصادى و بهبود شرايط کار و دستمزد و غيره است، اما هر کس که اعتصاب ميکند ميداند که هرگونه بهبود جدى در زندگيش در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى است. اعتصابيون ميدانند و در اين ترديدى ندارند که زمان اعتصاب با خواستهاى مستقيما سياسى مثل آزادى زندانيان سياسى، لغو همه قوانين ضدزن، لغو حجاب اجبارى، جدائى مذهب از دولت، حق تشکل و اعتصاب و دهها خواست سراسرى مبارزه عمومى هم فرا خواهد رسيد. همين کارگران زورشان برسد قطعنامه اعتصابات سراسرى شان را با اين خواستها خواهند نوشت و اعتصاب بعنوان يک اهرم مهم انقلاب به خدمت گرفته خواهد شد و کمر رژيم سرمايه داران را خواهد شکست. بنابراين هدف اعتصابات در دوره هاى مختلف متفاوت است و اقدامات متفاوتى در دستور اعتصاب قرار ميگيرد. بعلاوه موقعيت و اهميت کارخانه، سابقه مبارزاتى کارگران، تعداد کارگران، ترکيب کارگران، طول زمان يک اعتصاب، عکس العمل کارفرما و دولت و دهها فاکتور ديگر، به هر اعتصاب و نوع اقداماتى که بايد در دستور قرار گيرد ويژگى هائى ميدهد. اما عليرغم اين گوناگونى، وجوه اساسى اعتصابات مشترک است. امروز اعتصاب اهرم مبارزات حق طلبانه مردم براى بيرون کشيدن گوشه اى از مطالبات بحق آنها از يک مشت مفتخور، کارفرما و دولت، است. اما اکثر قريب به اتفاق همين اعتصابات هم سياسى ميشوند. حکومت به طرفدارى از کارفرما و براى جلوگيرى از گسترش اعتصاب و سرايت آن به ساير بخشها دخالت ميکند و اعتصاب را سياسى ميکند. با دخالت دولت پيروزى اعتصاب هم به يک پيروزى سياسى و عقب راندن دولت تبديل ميشود. حتى خواستهاى مستقيما سياسى مانند توقف تهديد نمايندگان يا آزادى دستگيرشدگان هم به ساير خواستها اضافه ميشود. و اين داستان تقريبا همه اعتصابات امروز است.
تجارب اعتصابات مختلف بايد به همه منتقل شود، سازمانيابى اعتصابات بايد بهتر و کارى تر شود، انعکاس اعتصابات بايد وسيعتر شود و همبستگى با آنها همه گير شود. اعتصاب مدرسه انقلاب است و بايد ارتقا پيدا کند و جلوتر و جلوتر رود. اين متن به همين منظور نوشته شده است و اميدوارم بتواند مورد استفاده فعالين و رهبران اعتصابات قرار گيرد. اينرا هم اضافه کنم که در سالهاى گذشته بسيارى از اعتصابات و اعتراضات کارگرى در ايران را از نزديک دنبال کرده ام، مسئوليت سازماندهى و هماهنگى چندين کمپين جهانى در دفاع از اين اعتراضات و حقوق و مطالبات کارگران داشته ام، و اينها و بويژه اعتصاب کارگران نساجى کردستان در سنندج را که از نزديک و روزمره دنبال ميکردم حاوى درسهاى گرانبهائى براى من بود. اين نوشته از يکطرف بر اساس اين تجارب و از طرف ديگر در نقد بسيارى از سنتهاى رايج در جنبش کارگرى ايران نوشته شده است. اعتصاب اما پيچيدگى ها و جنبه هاى بسيار ديگرى هم دارد که اميدوارم در فرصتى ديگر به آنها بپردازم. همين جا از فعالين کارگرى تقاضا ميکنم که در انتقال تجارب خودشان کوتاهى نکنند.
سه محور مهم اعتصاب:
قطعا خفقان و فقدان آزادى عمل کارگران و فعالين کارگرى و نيز ترس از دست دادن شغل در شرايطى که بيکارى بيداد ميکند و کار قراردادى و فقدان ايمنى شغلى، دلايل مهمى براى محدود ماندن اعتصابات، بکار نيفتادن تمام مکانيزمهائى که يک اعتصاب را جلو ميبرد، عملى نشدن و يا محدود ماندن ميزان حمايت ها، دست نزدن به اقدامات راديکال تر و غيره است. اما همانطور که اشاره کردم سنتهاى حاکم يک دليل مهم اين محدوديتها است. سنتهائى که محصول يک تاريخ طولانى است، و قدم به قدم بايد نقد شود و کنار گذاشته شود تا حال و هوائى تازه بر جنبش کارگرى حاکم شود.
در ايران موقعى که به اعتصاب فکر ميکنيم سنتا مبارزه مستقيم کارگر و کارفرما در کارخانه، سازماندهى اعتصاب، مطالباتش، تقسيم کار ميان فعالين اعتصاب و رهبران اعتصاب و ساير جنبه هاى مربوط به اين مساله به ذهنمان خطور ميکند. سايه شوم خفقان دهها ساله چنان بر محيط هاى کارگرى حاکم بوده است، آزادى بيان و مطبوعات چنان سرکوب شده است، حمايت از مبارزات همديگر با چنان جرايمى پاسخ گرفته است و بعلاوه ترس از دست دادن کار چنان گسترده است، که حتى اجازه فکر کردن چندانى به رهبران و فعالين اعتصابات نداده است. امروز فاکتورهائى به نفع مبارزه کارگر عوض شده است و نه تنها سازماندهى و تاکتيکهاى هر اعتصاب بايد بهبودهاى جدى پيدا کند، بلکه دو محور مهم ديگر بايد مورد توجه رهبران و فعالين اعتصاب قرار گيرد. سه مولفه مهم اعتصاب را به شرح زير ميتوان دسته بندى کرد:
١- سازمان، مطالبات و تاکتيک هاى اعتصاب
٢ مطلع کردن افکار عمومى داخل و خارج و تبديل اعتصاب به يک مساله داغ در جامعه
٣ جلب همبستگى بخشهاى مختلف مردم با اعتصاب
١- سازمان، مطالبات و تاکتيک هاى اعتصاب:
آماده کردن توده کارگران، تقسيم کار در ميان رهبران و فعالين اعتصاب، تنظيم خواستهاى اعتصاب و قطعنامه اعتصاب، بسيج کارگران و جلوگيرى از تفرقه در ميان آنها، رابطه نمايندگان کارگران و رهبران اعتصاب با توده کارگر، مجمع عمومى و شريک شدن کل کارگران در تمام تصميمات مربوط به اعتصاب، خنثى کردن توطئه ها و تهديدات، اتخاذ تاکتيک هاى بموقع براى پيشروى و حفظ ابتکار عمل، کشيدن اعتصاب به تجمع و تظاهرات و ايجاد صندوق اعتصاب جنبه هاى مهمى از يک اعتصاب است که به آنها ميپردازم.
مجمع عمومى عامل مهمى در جلوگيرى از تفرقه در ميان کارگران است:
ايجاد تفرقه در ميان کارگران تلاش هميشگى کارفرما و دولت است. تطميع و تهديد دو ابزار مهم ايجاد تفرقه اند. قدرت کارگران در اتحاد آنها و در متشکل شدن آنها است. مجمع عمومى مهمترين ظرف متحد نگاهداشتن کارگران در طول اعتصاب و قبل و بعد آن است. کارگران منفرد را راحت تر ميتوان ترساند و يا تطميع کرد. مجمع عمومى قدرت کارگران را به آنها نشان ميدهد و به آنها روحيه و اعتماد بنفس ميدهد. نفس جمع شدن زير يک سقف و بحث کردن و تصميم مشترک گرفتن چنان قدرتى به کارگران ميدهد که نيروى آنها را چندين برابر ميکند. در مجمع عمومى موانع مقابل کارگران توضيح داده ميشود و براى از پيش پا برداشتن آنها چاره جوئى ميشود. در جريان اين بحثها توده کارگران در کل نقشه شريک ميشوند و براى اجراى آن آمادگى پيدا ميکنند. اين مکانيزم به کارگران آموزش ميدهد، امکان دخالت ميدهد، به ابهامات و سوالاتشان جواب ميدهد و موجب تحکيم اتحاد ميشود. در مجمع عمومى نقشه هاى کارفرما و دولت را بايد توضيح داد و راه خنثى کردن آنرا به بحث گذاشت. اينجا نقش کارگران پيشرو تعيين کننده است که به توده کارگران افق بدهند، راه پيشروى را نشان دهند و راههاى خنثى کردن توطئه هائى که عليه اعتصاب ميشود را مورد بحث قرار دهند. در مجمع عمومى، نمايندگان نتيجه مذاکره با کارفرما و دولت و نحوه برخورد خودشان را گزارش ميدهند، راههاى پيشنهادى شان را به بحث ميگذارند و اين به کارگران امکان ميدهد که شناخت بيشترى از نمايندگان پيدا کنند، توصيه هاى خود را با آنها در ميان بگذارند، خطراتى که متوجه نمايندگان است را بشناسند، هرجا لازم باشد نمايندگان را نقد کنند، آنها را تصحيح کنند، و هروقت خواستند نماينده اى را عوض کنند. نمايندگان موظف اند که گزارش دقيق مذاکره را بلافاصله در مجمع عمومى کارگران به اطلاع آنها برسانند. تصميم گيرى بايد در مجمع عمومى کارگران و بر اساس توافق عمومى کارگران اتخاذ شود. مجمع عمومى ظرف اتحاد، ظرف متشکل شدن، ظرف تصميم جمعى، ظرف قوى تر شدن است.
علاوه بر اين، اتکا به مجمع عمومى فشار بر نمايندگان را کاهش ميدهد و بار مسئوليت را بر دوش توده کارگران مياندازد. يکى از حقه هاى مديريت و مقامات دولتى اين است که نمايندگان را بترسانند و تهديد کنند و وادارشان کنند که بروند و اعتصاب را تمام کنند. پاسخ نمايندگان بايد ارجاع مساله به مجمع عمومى کارگران باشد. اين رابطه نمايندگان با توده کارگر را بسيار مستحکم ميکند. گاهى موقعى که تهديد و تطميع نمايندگان موثر واقع نميشود، توطئه عليه آنها، شايعه عليه آنها و بدنام کردن آنها شروع ميشود. مجمع عمومى و طرح اين توطئه ها در مجمع عمومى به افشاى اين توطئه ها کمک ميکند. کارگران در اجتماع است که جرات و شهامت بيشترى از خود بروز ميدهند و بر ادامه اعتصاب تا تحقق خواستهاى خود پافشارى ميکنند و معمولا موقعى که خواستشان برآورده نشده به پايان دادن اعتصاب راى نخواهند داد. در صورتى که نمايندگانى بدون توافق مجمع عمومى تصميم به پايان اعتصاب بگيرند، مجمع عمومى بايد تصميم آنها را باطل اعلام کند و آنها را در مجمع عمومى مورد بازخواست قرار دهد و در صورت لزوم خلع مسئوليت کند. در يک کلام اعتصاب امر همه کارگران است و همه آحاد کارگر بايد در همه چيز آن شريک باشند.
مطالبات اعتصاب بايد روشن و مکتوب باشد:
هر اعتصابى مطالبات مشخصى دارد که لازم است خيلى صريح و روشن بيان شود. مناسب ترين حالت اين است که در مجمع عمومى به بحث گذاشته شود تا همه يا تعداد هرچه بيشترى از کارگران حول آن متحد شوند. بايد آنها را روى کاغذ آورد، در قطعنامه نوشت، به کارفرما داد و رونوشت را به رسانه ها و افکار عمومى داد. افزايش دستمزد، خواست برگرداندن کارگران اخراجى، پرداخت دستمزدهاى معوقه، الغاى کار قراردادى و استخدام رسمى کارگران قراردادى و پيمانى، بهبود بهداشت و ايمنى محيط کار، غذاى گرم يا کيفيت بهتر غذا، بيمه بيکارى و دهها خواست ريز و درشت ديگر در جريان اعتصابات مطرح ميشود. اينها کم و بيش خواست کارگران در همه مراکز کارگرى است و به همين علت طرح روشن آن و انتشار آن به گسترش آن و جلب توجه و حمايت ديگران کمک ميکند. اما علاوه بر خواستهاى مشخص حتى الامکان بايد خواستهاى پايه اى مثل حق تشکل، حق اعتصاب، حق قراردادهاى دسته جمعى و آزادى بيان را هم در کنار خواستهاى روزمره طرح کرد. طبعا يک اعتصاب در يک کارخانه نميتواند به اين خواستهاى پايه اى برسد اما به جا افتادن و توده گير شدن آنها کمک ميکند و کل طبقه کارگر را حول آن متحد ميکند و ارتقا ميدهد. اينها خواستهائى است که در سطح بين المللى نيز بعنوان حقوق پايه اى و ابتدائى کارگران برسميت شناخته شده است. در جريان کمپين جهانى دفاع از کارگران نفت در ماههاى آذر ٧٥ تا فروردين ٧٦، در جريان کمپين براى آزادى محمود صالحى فعال کارگرى از سقز در سال ٧٩ و در جريان دهها کمپين کوچک و بزرگ که در دفاع از کارگران ايران در سطح بين المللى صورت گرفته است صدها اتحاديه بزرگ در سراسر جهان خواهان برسميت شناخته شدن اين مطالبات براى کارگران در ايران شده اند. اين خواستها هم اکنون در ميان فعالين کارگرى در ايران وسيعا شناخته شده است و دولت براحتى نميتواند صريحا اعتصاب را غيرقانونى اعلام کند. جا دارد که در کنار ساير خواستها، در اطلاعيه ها و بيانيه ها، در قطعنامه ها و طومارها دائم و دائم تکرار شود و به ذهنيت و خودآگاهى هر کارگرى تبديل شود.
حقوق روزهاى اعتصاب را مطالبه کنيم:
خواست حقوق روزهاى اعتصاب يکى از خواستهاى بحق کارگران است. کارگران نساجى کردستان در اين زمينه الگوى درخشانى از خود ارائه دادند و حقوق بيش از دو هفته اعتصاب را به مديريت و دولت تحميل کردند. اين کارفرما و دولت و سودجوئى آنها است که کارگران را واميدارد براى احقاق حقوق خود بجنگند و اعتصاب کنند. بنابراين حقوق روزهاى اعتصاب به گردن همانها است. کارگر حق دارد اعتصاب کند، و کارفرما موظف است حقوق روزهاى اعتصاب را به کارگران بدهد. بنابراين خواست حقوق روزهاى اعتصاب يکى از خواسته هاى هر اعتصابى بايد باشد.
اگر فعالين کارگرى را دستگير کردند چه ميکنيم:
با دستگيرى کارگران، اعتصاب وارد فاز جديدى ميشود و همه چيز تحت الشعاع آن قرار ميگيرد. شرايط بسيار دشوارى ايجاد ميشود. دولت رهبران اعتصاب را گرفته است و کارگران در شرايط دشوارترى قرار ميگيرند و در حالى که نماينده اى ندارند بايد درمورد ادامه اعتصاب براى خواستهاى خود و مبارزه براى آزادى کارگران تصميم گيرى کنند. دستگيرى فعالين و نمايندگان کارگران يک خطر هميشگى اعتصاب است. اما اگر خوب کار کنيم ميتوانيم اينرا به يک شکست سياسى بزرگى براى حکومت و يک پيروزى براى کارگران تبديل کنيم. يک وظيفه کارگران پيشرو اين است که از شروع اعتصاب کارگران را براى مقابله متحد و يکپارچه در برابر چنين شرايطى آماده کنند تا درصورت بروز اين مساله از آمادگى برخوردار باشند. نمايندگان و رهبران اعتصاب را نبايد تنها گذاشت و معمولا تنها گذاشته نميشوند. بايد بلافاصله براى آزادى فورى آنها دست به کار شد. توليد بايد تماما خوابانده شود تا دستگيرشدگان به ميان کارگران بازگردند. همزمان بايد نمايندگان ديگرى جلو بيفتند، اگر امکان تجمع و انتخاب نماينده براى کارگران نباشد به شيوه هاى مخفى ترى بايد کسانى هدايت مبارزه را در دست بگيرند. خبر دستگيرى فورا بايد توسط فعالين کارگرى به همه جا اطلاع داده شود. تجمع اعتراضى در مقابل ادارات دولتى و زندان بعنوان اولين اقدام بايد در دستور قرار گيرد. حکومت از اين وحشت دارد و اگر پافشارى و اتحاد کارگران را ببيند عقب مينشيند. همسران کارگران دستگيرشده و خانواده هاى آنها بايد به ميدان بيايند، مردم شهر را بايد خبر کرد و کمک خواست، کارگران ساير مراکز کارگرى را به کمک طلبيد، به سازمانهاى کارگرى در سطح جهان نامه داد و حمايت خواست، حزب کمونيست کارگرى و راديو و تلويزيون انترناسيونال را فورا در جريان گذاشت. حزب در چنين شرايطى بلافاصله شروع به سازماندهى کمپين فشرده و بين المللى ميکند. اگر اينکارها انجام شود، دستگيرى رهبران و نمايندگان بشدت به ضرر دولت و کارفرما ميشود. نيروى بسيار بيشترى در حمايت از کارگران در داخل و خارج بسيج ميشوند و فشار بسيار خردکننده ترى به دولت وارد خواهد آمد. واقعيت اين است که اگر جمهورى اسلامى بداند که ممکن است کارگران به اين اقدامات دست بزنند حتى به فکر دستگيرى کسى نميافتد.
يک نکته مهم ديگر، کارگران دستگيرشده را بايد فورا با اسم و رسم به چهره هاى مشهورى تبديل کرد. فورا اسامى کامل و عکس دستگيرشدگان را در نامه ها و فراخوانها بايد درج کرد. تاثير چنين فراخوانهائى قابل مقايسه با فراخوانهاى کلى و نامشخص نيست. يک روحيه محافظه کار و سنتى وجود دارد که بقيه کارگران را از اينکار ميترساند. اينطور استدلال ميشود که جمهورى اسلامى با اينکار شدت عمل بيشترى نشان ميدهد و امنيت آنها بيشتر به خطر ميافتد. اين استدلال اشتباه مطلق است. اين يک خط فکرى معين در برخى سازمانهاى سياسى و نيز برخى فعالين کارگرى است، بشدت به ضرر کارگران است و بايد مورد نقد قرار گيرد و براى هميشه کنار گذاشته شود. معلوم نيست چرا فعالين جنبش هاى ديگر، فعالين جريانات دو خردادى و ناسيوناليست و غيره بايد بلافاصله در سطح داخل و بين المللى مطرح شوند اما کارگر منزوى و گمنام بماند. اين تفکر را طبقات ديگر به ما حقنه کرده اند. برخى سازمانهاى سياسى بارها و بارها عليه ما تبليغ کرده اند که ما با اينکار امنيت رهبران کارگرى را به خطر مياندازيم. اما تجربه هميشه خلاف اينرا نشان داده است. اگر اسم و رسم فعالين کارگرى در سقز به دنيا اعلام نميشد، اين درجه از حمايت صورت نميگرفت، فعالين کارگرى در انزوا و بى اطلاعى مردم و سازمانهاى کارگرى مورد محاکمه و تحت فشار بشدت ييشترى قرار ميگرفتند و چه بسا که اکنون در زندان ميبودند. رهبران کارگرى را بايد همه بشناسند، با اسم و رسم و عکس بشناسند، بايد عکس رهبران اعتصاب روى هر در و ديوارى باشد. اين به نفوذ و محبوبيت آنها و موقعيت آنها کمک ميکند و اتفاقا تهديد و دستگيرى آنها را بسيار مشکل ميکند. اين بدان معنى نيست که اگر رهبران و فعالين کارگرى شناخته شده باشند ديگر خطر از سر آنها رفع ميشود. خطر هميشه هست، براى هرکس که دست به اعتراض ميزند هست. مساله اين استکه اولا با اينکار خطر دستگيرى کمتر ميشود و ثانيا در صورت دستگيرى کارگر سرشناس و بانفوذ بيشتر مورد حمايت جامعه، طبقه کارگر و سازمانهاى کارگرى و نهادها و سازمانهاى مدافع حقوق انسان قرار ميگيرد و حکومت نسبت به او دست به عصاتر حرکت ميکند و براى آزاديش تحت فشار بسيار بيشترى قرار دارد تا کارگر ناشناس. و بالاخره آزادى کارگران را بايد به تجمع و جشن تبديل کرد، از آنها با حلقه هاى گل استقبال کرد و اينرا به پيروزى بيشتر تبديل کرد.
جبهه مقابل ما همه تلاشش را ميکند که رهبران کارگرى گمنام بمانند. طبقه کارگر آنها را نشناسد، مردم شهر و کشور آنها را نشناسند، سازمانهاى کارگرى از آنها بى خبر باشند، قيافه آنها در اذهان مردم نباشد. حتى خانواده هاى خود کارگران آنها را نشناسند. ميدانند که آدمهاى گمنام نفوذ کمترى دارند، و در صورت دستگيرى و اخراج کمتر کسى به داد آنها ميرسد. طبقه حاکم همه تلاشش را ميکند تا کارگر موقعيت اجتماعى حقيرى در جامعه داشته باشد. بيخود نيست روزنامه ها هم زمانيکه از حادثه محيط کار و مرگ چند کارگر خبر ميدهند حتى نام و نشان آنها را اعلام نميکنند و عکس آنها را درج نميکنند. ميخواهند ما خودمان هم خودمان را حقير و غير مهم به حساب بياوريم. انگار بر پيشانى مان نوشته اند که ما فقط يک نيروى کار هستيم که اجير شده ايم تا در کارخانه جان بکنيم و به ثروت ديگران بيافزائيم و به همين هم بايد قانع باشيم. بايد نشان دهيم که دوره اين تفکرات گذشته است. که طبقه کارگر دارد جايگاه و منزلت خود را ميشناسد، همه اينها را ميفهمد و به آن اعتراض دارد. اين يکى از مهمترين مسائلى است که کارگران پيشرو بايد مورد نقد قرار دهند و انتظار کارگر از خودش و موقعيت اش در جامعه را بالا ببرند. هر مفتخورى از طبقه حاکم که جانش را به خدايش تسليم ميکند (که لابد به نفر بعدى داده شود!) با آب و تاب اعلام ميشود و مراسمش در رسانه ها در بوق و کرنا ميشود. اين کارگر است که حتى موقعى که بخاطر سودجوئى کارفرما دستش قطع ميشود و يا جانش را از دست ميدهد کوچکترين ارزشى برايش قائل نيستند. اکثرا حتى اسم کارگرانى که در حين کار جان ميبازند جائى اعلام نميشود، روزنامه ها گاهى در گوشه اى از روزنامه مينويسند و ميگويند هويت آنها روشن نيست. کارگرى که به اين بيحرمتى معترض نباشد به وضع موجود تمکين ميکند. وقت آن رسيده است که به اين فرهنگ يورش ببريم و آنرا در هم بشکنيم. همين روحيه است که ميخواهد رهبران کارگران هم بى نام و نشان باقى بمانند. ميليونها بار در گوشمان کرده اند که آدمهاى مهمى نيستيم. فقط براى توليد و سود رساندن به ديگران مفيد هستيم. خودمان هم باورمان شده است. بايد قاطع و محکم با اين فرهنگ طبقه حاکم، که در ميان خودمان هم رسوخ دارد، درافتاد. به اين مساله که طبقه کارگر بى هويت است، رهبرانش را کسى نميشناسد، مطالبات و مسائلشان، اعتصاب و مبارزه شان فقط به داخل کارخانه مربوط ميشود بايد پايان داد.
تاکتيک جديد رژيم در تهديد و فشار به نمايندگان و فعالين اعتصاب:
واقعيت اين است که جمهورى اسلامى در سالهاى اخير بخوبى فهميده است که اگر کارگران را دستگير کند و در زندان نگه دارد، چنان فشارى در داخل و در سطح بين المللى به او خواهند آورد که او را مجبور به عقب نشينى ميکنند و اين براى رژيم گران تمام ميشود. از اين نظر تجربه دستگيرى فعالين کارگرى در سقز بسيار گويا است. بعد از يک هفته زير فشار مبارزه مردم و همسران آنها و زير فشار جهانى مجبور به آزادى آنها شد و مردم با حلقه هاى گل از آنها استقبال کردند. با توجه به اين مساله اخيرا رژيم به روش ديگرى روى آورده است که اين سياست را نيز بايد در هم شکست. اکنون رهبران اعتصاب و فعالين کارگرى را براى مدت کوتاهى، مثلا چندساعت، بازداشت و تهديد ميکنند تا بترسانند و در عين حال کمپينى هم شکل نگيرد. به اين مساله نيز بايد با هوشيارى تمام برخورد کرد. اشتباه فاحش و خطرناک اين است که موضوع مخفى نگهداشته شود که بدون ترديد به شکستى براى کارگران تبديل ميشود. فعالين دستگيرشده گاهى اينطور استدلال ميکنند که اگر موضوع را علنى کنند، وزارت اطلاعات فشار بيشترى به آنها خواهد آورد. اما واقعيت عکس اين است. مخفى نگهداشتن مساله باعث ميشود که ارگانهاى سرکوب و وزارت اطلاعات با سهولت و بدون ترس از اعتراض کارگران و اعتراضات جهانى فشار و تهديد را ادامه دهند و کارگرى که مورد تهديد قرار گرفته به تنهائى از پس آنها برنمى آيد. و ممکن است بتدريج ادامه فشارها او را محافظه کار کند، قدرت مقابله را از دست بدهد و در هم بشکند و اين ضربه اى به فعال کارگرى و مبارزه کارگران خواهد بود. به همين دليل وزارت اطلاعات کارگران دستگيرشده را تهديد ميکند که ماجرا را جائى بازگو نکنند. رژيم بخوبى ميداند که با علنى شدن موضوع فشار روى رژيم شروع ميشود و اين سياست نيز در هم ميشکند. نفس اينکه در مقطع کنونى دستگيرى طولانى مدت فعالين کارگرى در دستور رژيم نيست حاصل تحميل شکست هاى پى در پى به رژيم است. و اين درسى است براى فعالين کارگرى که با علنى کردن موضوع، امکان مبارزه جمعى و گسترده در داخل و در سطح جهانى را ايجاد کنند. کافى است دو بار رژيم و وزارت اطلاعاتش را در انظار عموم وادار به عقب نشينى کنيم تا براى دستگيرى يک فعال کارگرى بيش از يکبار فکر کند. و اين قبل از هرچيز وظيفه فعالين کارگرى است که اکيدا از مخفى نگهداشتن موضوع اجتباب کنند. اينرا هم بايد در نظر گرفت که مخفى نگهداشتن مساله مطلقا فشار را از روى فعالين کارگرى کم نميکند، برعکس، رژيم به ادامه فشار و تهديد اميدوار ميشود و آنرا به ساير فعالين کارگرى هم گسترش ميدهد.
قطعنامه:
قطعنامه اى که مطالبات کارگران را به روشنى طرح کند کمک ميکند تا اولا همه مردم بجاى خبر دست دوم و ناروشن، به روشنى و دقت از خواستهاى کارگران مطلع شوند، خواستهاى اصلى کارگران تحت تاثير نوسانات و اتفاقاتى که در جريان اعتصاب صورت ميگيرد و خواستهاى جديدى که مطرح ميشود قرار نگيرد و ساير بخشهاى طبقه کارگر و مردم به سهولت بتوانند با حمايت از آن خواستها همبستگى شان را نشان دهند. به علاوه در جريان تهيه قطعنامه و تصويب آن مجمع عمومى تشکيل ميشود و همه کارگران در تعيين روشن مطالبات شرکت ميکنند و در اين پروسه است که خواستهاى مورد توافق کارگران مطرح ميشود. چنانچه امکان مجمع عمومى و تصويب قطعنامه نباشد، و يا همه کارگران به هر نحو نتوانند پاى قطعنامه اى را امضا بگذارند، جمعى از کارگران ميتوانند با همين امضا فراخوانى تهيه کنند و منتشر کنند. مهم اين استکه خواستها فورى و روشن به گوش مردم برسد.
به صندوق اعتصاب احتياج داريم:
فاکتور مهمى که ميتواند يک اعتصاب را به شکست بکشاند فقر و نياز مالى شديد کارگران است. اعتصابات طولانى مدت دارد افزايش مى يابد و صندوق اعتصاب اهميت بيشترى پيدا ميکند. کارگران پس اندازى ندارند که براى طولانى مدت بدون دستمزد در اعتصاب بسر برند. صندوق اعتصاب وسيله اى براى تامين مالى کارگران بويژه در اعتصابات طولانى مدت است. صندوق اعتصاب بايد شماره حساب رسمى داشته باشد که مردم بتوانند کمک هاى خود را به آن واريز کنند. طبعا بايد مردم را به اشکال مختلف به آن فراخوان داد. خانواده ها، کميته هاى حمايت و غيره بايد حول صندوق دست به فعاليت بزنند. تجربه کارگران نساجى سنندج نشان داد که ادارات دولتى در ايجاد صندوق و اجازه قانونى آن کارشکنى ميکنند. درافتادن با اداره کار و افشاى آن خود عرصه اى از مبارزه کارگران است و کار بزرگترى در دستور کار کارگران قرار ميدهد. ممکن است عده اى فکر کنند حال که اداره کار اجازه تشکيل صندوق نداده است پس درست کردن صندوق شکست خورده است. برعکس خود اين مساله را بايد به عرصه اعتراض و افشاگرى تبديل کرد و ايجاد يک صندوق با شماره حساب را به آنها تحميل کرد. يک نامه يا اعلاميه اعتراضى و پخش آن خود باعث ميشود ايده صندوق در سطح شهر و در ميان ساير کارگران جا بيفتد و توجه همه را بخود جلب کند. اعلام اين مساله که پول کارگران و حقوق روزهاى اعتصابشان را نميدهند و جلو حمايت مردم براى تامين زندگى کارگران در روزهاى اعتصاب را هم ميخواهند بگيرند، ميتواند عامل همبستگى بيشتر بشود. نفس کشمکش بر سر صندوق باعث شهرت پيدا کردن صندوق ميشود. اما در عين حال همزمان با اين تلاشها بايد در هر محل کار و دانشگاه و محله اى مردم را به ايجاد شعبه هاى صندوق و جمع آورى کمک مالى تشويق کرد. بايد سراغ بخشهاى مختلف مردم شهر رفت و از آنها کمک خواست. کمک مالى جمع آورى شده به نمايندگان کارگران داده ميشود و نمايندگان در مجمع عمومى گزارش دقيق آنرا به اطلاع عموم کارگران ميرسانند تا جلو ابهام و پاپوش دوزى عليه آنها و غيره گرفته شود. ايجاد صندوق علاوه بر کمک به حل معضل مالى از نظر سياسى نيز مهم است. اين يک اقدام مبارزاتى است. تعداد بيشترى در اعتصاب شريک ميشوند و اين خود شاخصى از موفقيت يک اعتصاب است.
تعيين مهلت و التيماتوم هم لازم است:
کارگران در مقابل تصميمات کارفرما بايد عکس العمل بموقع و مناسب نشان دهند. اعتصاب طولانى مدت، اعتصابى که چند روز يا چند هفته طول بکشد، امکانات زيادى براى کارگران فراهم ميکند، به کارفرما و دولت فشار زيادى وارد ميکند، به کارگران امکان ميدهد که همبستگى و پشتيبانى گسترده اى از اعتصاب خود سازمان دهند و کل شهر يا بخشى از طبقه کارگر در ايران و در سطح جهانى را به حمايت از خود به ميدان آورند. اما در عين حال اگر نقشه روشنى مقابل کارگران نباشد ميتواند به فرسوده شدن آنها منجر شود و در چنين شرايطى تلاش کارفرما و دولت براى ايجاد شکاف در ميان کارگران به موفقيت برسد. اين وظيفه رهبران کارگرى و کارگران پيشرو و سوسياليست است که براى اعتصاب نقشه داشته باشند، گامهاى بعد را روشن کنند، آنرا با ساير کارگران در ميان گذارند و همه را براى اجراى اين نقشه آماده کنند. تعيين مهلت و التيماتوم دادن به کارفرما يک بخش ضرورى هر اعتصاب است. حتى زمانيکه امکان يک اعتصاب طولانى مدت فراهم نيست بايد مهلتى تعيين کرد و التيماتوم داد که چنانچه در عرض مهلت معينى به خواستهاى کارگران رسيدگى نشود دست به اعتصاب مجدد خواهند زد. در جريان اعتصاب طولانى نيز اين حياتى است. فى المثل در شروع و يا مثلا روز دوم اعتصاب کارگران بايد التيماتوم بدهند که چنانچه مثلا ظرف دو روز به خواستهاى آنها رسيدگى نشود دست به حرکت ديگرى خواهند زد. معمولا حرکت تندترى. مثلا دست به راهپيمائى از محل کارخانه به مرکز شهر يا مقابل ادارات دولتى خواهند زد. در طول اين سه روز قطعا دولت و کارفرما دست بکار ميشوند تا کارگران را آرام کنند، سرکوب کنند، با وعده و وعيدهاى توخالى فريب دهند و غيره. کارگران نيز بايد با تمام قوا خود را براى عملى کردن تهديد خود آماده کنند، مردم و ساير کارگران را باخبر کنند و فضاى شهر را براى اقدام خود آماده گردانند. اين فاکتور مهمى براى خنثى کردن توطئه عليه آنها خواهد بود.
در جريان اعتصاب کارگران نساجى سيمين اصفهان در سال ٧٩ کارگران دست به راهپيمائى زدند و مسير راهپيمائى را طورى انتخاب کردند که از مقابل برخى ديگر از کارخانه هاى ريسندگى و بافندگى که مشکلات و خواستهاى مشابهى داشتند عبور کنند. به کارگران ساير نساجى ها اطلاع داده بودند و آنها با رسيدن کارگران سيمين دست به حمايت از آنها زدند. بخشى از نقشه ميتواند اين باشد که مثلا روز سوم اعتصاب کارگران اعتصابى به ساير مراکز کارگرى گزارش دهند، عدم رسيدگى به خواستهاى خود را مطرح کنند و خواهان حمايت آنها شوند. اينها کارفرما و دولت را بشدت هراسان ميکند و فشار بزرگى براى عقب راندن آنها خواهد بود.
خيلى وقتها اتفاق ميافتد که کارگران اعتصابى خود قادر به سازمان دادن راهپيمائى و تظاهرات نيستند. اين وظيفه خانواده ها، ساير کارگران و مردم شهر است که دست به تجمعات اعتراضى بزنند و امر کارگران اعتصابى را به جلو سوق دهند. تجمع اعتراضى و راهپيمائى فاکتور بسيار مهمى براى تحميل شکست به کارفرما و دولت و يکى از مهمترين ابزارهاى اعتراض ما است چون از گسترش آن، از پيوستن مردم، از نفرت مردم ميترسند. حتى موقع مذاکره نمايندگان با کارفرما و مديريت بايد تلاش کنيم تا توده کارگران پشت درهاى مذاکره اجتماع کنند. اين پشتوانه مهمى براى مذاکره است. اين اعلام آمادگى براى حرکت هاى تندتر است و عامل فشارى از طرف کارگران در مقابل کارفرمايان در طول مذاکره است. معمولا همراه با کارفرما و مديريت نمايندگان اداره کار و حتى نيروهاى انتظامى و غيره هم شرکت ميکنند تا دست بالا داشته باشند، در مقابل کارگران هم بايد نيروى خود را پشت درهاى سالن مذاکره جمع کنند تا فشار و تهديد را خنثى کنند.
اشتباه بزرگى است که در جريان اعتصاب به انتظار بنشينيم و نقشه اى براى پيشبرد اعتصاب و فشار بيشتر به طرف مقابل نداشته باشيم. اين باعث ميشود که ابتکار عمل به دست کارفرما و دولت بيفتد. تهديدها کار خود را بکند، تفرقه ايجاد کنند، فريب دهند و اعتصاب را بشکنند. کارگران مرتب بايد نقشه داشته باشند و ابتکار بخرج دهند. کارفرما بايد هرروز شاهد سر برآوردن يک فشار تازه باشد. امروز همسران به ميدان بيايند، فردا از چند مرکز کارگرى ديگر حمايت کنند، روز بعد سازمانهاى کارگرى پشتيبانى کنند، يک روز مساله در چند رسانه مطرح شود، و روز ديگرى راهپيمائى صورت گيرد و يا دانشجويان يک دانشگاه کارى در اين زمينه انجام دهند. بايد توجه داشت که جبهه مقابل بشدت شکننده است. از يکطرف دولت هراسان است که مبادا اعتصاب طولانى شود و به ساير مراکز کارگرى کشيده شود، طولانى شود و به موضوعى در جامعه تبديل شود، سازمانهاى کارگرى وارد عمل شوند و رسانه ها به آن بپردازند، و اعتصاب کل جامعه را متوجه خود کند. کارفرما نيز ميترسد که با خوابيدن توليد مشتريهايش را از دست بدهد، کارخانه هاى ديگر قرارداد با او را لغو کنند و بازار را از دست بدهد. ميترسد که اعتصاب طولانى شود و توليد براى روزهاى زيادى بخوابد و ضرر کند و قدرت رقابتش پائين بيايد. اينها و دهها مشکل ديگر، باعث ميشود جبهه مقابل از کارگران بترسد. اين فاکتور را بايد ديد و به حساب آورد. حتى در اوج تهديد، آنها در وحشت دائم بسر ميبرند. مهمتر اينکه آنها از مردمى که اعتصابيون را مورد حمايت قرار ميدهند ميترسند، حتى اگر مردم به خيابان نيامده باشند. خود را مورد خشم و نفرت مردم ميبينند. احساس ميکنند در حلقه محاصره مردم هستند و اين فاکتورها آنها را شکننده ميکند. رهبران اعتصاب و کارگران پيشرو بايد اين فاکتورها را ببينند و به کارگران توضيح دهند. کارگران بايد در تمام روزهاى اعتصاب احساس برترى روحى و حق بجانبى کنند. در اين زمينه رو کردن تقلبات کارفرما و حقه هاى مديريت در جريان اعتصاب نيز يک فاکتور بسيار مهم براى خورد کردن و عقب راندن او است.
٢- تبديل اعتصاب به موضوع افکار عمومى
چرا نبايد اعتصاب صدها يا هزاران کارگر که براى مطالبات حق طلبانه شان مبارزه ميکنند در نشريات و راديو و تلويزيون مملکت جاى برجسته اى اشغال کند؟ در حاليکه اسهال فلان آخوند و مرگ فلان حاجى مرتجع و يا مزخرفات امام جمعه ها به صدر اخبار مملکت کشيده ميشود چرا اعتصاب تعداد قابل توجهى زحمتکش جامعه براى گرفتن حقوق ناچيز خود يا جلوگيرى از اخراج همکاران خود و يا اعتراضشان به قربانى شدن رفيق کارگرشان نه در يک راديو و تلويزيون مطرح ميشود و نه روزنامه اى آنرا درج ميکند؟ چرا حتى يک مصاحبه با رهبران اعتصاب و نمايندگان کارگران نميشود؟ جواب روشن است. خفقان را براى همين درست کرده اند که اعتراض بحق مردم به گوش ديگران نرسد تا ديگران تشويق نشوند و سرکوب آن هم راحت تر باشد. جمهورى اسلامى اهميت زير و روکننده اين مساله را ميداند. به همين دليل با چنگ و دندان در مقابلش ايستاده است. چنان مطالبات کارگرى مورد حمايت جامعه است، چنان کل جامعه از يک مشت مفتخور سرمايه دار و دولتشان منزجر و متنفر است که با شنيدن خبر اعتصاب، خود را در کنار کارگران قرار ميدهد. اين وظيفه ما است که با تمام قوا جامعه را مطلع کنيم، سد سانسور را بشکنيم و خبر اعتصاب را به همه جا و همه کس برسانيم. اگر ده سال قبل اين کار تقريبا غير ممکن جلوه ميکرد امروز فاکتورهاى بسيارى به نفع ما عوض شده است. تجربه برخى مبارزات و اعتصابات در سالهاى اخير نشان داده است که اين کار عملى است. کافى است فعالين اعتصاب به آن اهميت بدهند و برايش نقشه داشته باشند. جامعه را بايد مطلع کرد تا امکان حمايت وجود داشته باشد. اگر مردم شهر از اعتصاب و مطالبات کارگران خبر نداشته باشند، اگر مراکز کارگرى مختلف بى خبر مانده باشند، اگر سازمانهاى کارگرى را کسى مطلع نکرده باشد حمايتى هم شکل نميگيرد. يک وجه مهم اعتصاب ايجاد فضاى سنگين عليه دولت و کارفرما است و اين با تبديل مساله به مساله جامعه و افکار عمومى امکان پذير است. يک فاکتور مهم وجود راديو و تلويزيون انترناسيونال است که به مجرد دريافت خبر آنرا به يک موضوع داغ کل جامعه تبديل ميکند.
اگر اعتصاب طولانى مدت باشد بايد هرروز اطلاعيه خبرى داد و مردم و حزب کمونيست کارگرى را مرتب و با دقت در جريان گذاشت. اولين تاثير اين کار اين است که در ميان توده وسيعى از مردم اعم از همسران و خانواده ها، ساير مراکز کارگرى، مردم شهر و حاميان ما در سطح بين المللى حساسيت و توجه ايجاد ميکنيم. خواستهاى ما خواستهاى مشروع ما و ساير کارگران و حتى بخشهاى ديگر جامعه هم هست و با حمايت معنوى يا عملى ديگران مواجه ميشود. مطلع کردن ساير کارگران از يک اعتصاب و خواستهاى آن، زمينه اعتصاب در آنها را نيز مساعدتر ميکند. بى دليل نيست که جمهورى اسلامى و رسانه هايش اخبار اعتراضات کارگرى را سانسور ميکنند و همه تلاششان را براى گمنام ماندن آن انجام ميدهند. ميدانند ما حاميان زيادى در جامعه داريم تلاش ميکنند خبر به گوش آنها نرسد. با مطلع کردن ديگران از خواستهاى برحقى که کارگران دارند، جلو توطئه عليه آنها، جلو جوسازى عليه آنها، جلو منزوى شدن آنها از جامعه و جلو تفرقه در ميان آنها بدرجه زيادى گرفته ميشود. هرچه اخبار يک اعتصاب وسيعتر پخش شده باشد امکان هجوم نظامى و سرکوب و دستگيرى فعالين آن کمتر و کمتر ميشود چون چشم هاى زيادى به کارگران دوخته ميشود. با مطلع کردن دائمى مردم، آنها را به نفع کارگران بسيج ميکند، آماده نگه ميدارد. اعتصابى که خبرش به گوش جامعه رسيده باشد موفقيت آن بدرجه زيادى تضمين شده است.
مطلع کردن مردم از اعتصاب، فضا را بشدت تغيير ميدهد، رژيم از مردم وحشت دارد، ميداند در و ديوار عليه اش هستند، ميداند در صف نان و گوشت هم دارند از اعتصاب دفاع ميکنند و به طبقه انگل جامعه بد و بيراه ميگويند. اين کارفرما را ميترساند، نيروى سرکوب را محافظه کار ميکند، دولت را دست به عصا ميکند. اين يک فاکتور مهم در موفقيت اعتصاب است و بايد توجه فعالين کارگرى را عميقا به خود جذب کند. دوره اعتصابات منزوى واقعا سپرى شده است، در واقع به همت رفقاى کارگر بايد سپرى شود. هرچه اعتصاب بسته تر باشد، تهديد و ترساندن کارگران، فرسوده کردن کارگران، ايجاد تفرقه در ميان آنها، توطئه عليه آنها و به شکست کشاندن اعتصاب براى جبهه مقابل راحت تر است. اعتصابى که به گوش جامعه رسيده باشد سرکوب آن و دستگيرى رهبران آن بسيار دشوار ميشود. به اشکال مختلف ميتوان اطلاع رسانى کرد و جامعه را مطلع نگهداشت. اطلاعيه هاى رسمى و روزمره کارگران يکى از مناسب ترين اشکال اطلاع رسانى است. کافى است که کارگران اطلاعيه بدهند آنوقت در سطح جامعه پخش ميشود. پيشرفت در کار را بايد منعکس کرد، تهديدات را بايد گفت، سير پيشروى را بايد توضيح داد. همه اينها حاوى تجربه هستند و مردم را در صحنه آماده نگاه ميدارند.
تلاش براى درج خبر در رسانه هاى وابسته به رژيم و قانونى در کشور شکل ديگرى براى اطلاع رسانى است. رسانه هاى دوست خبر را منتشر ميکنند، رسانه هاى وابسته به دولت را بايد مجبور کرد که اخبار اعتراض را منتشر کنند. اين خود يک عرصه مبارزه است. رسانه هائى که اخبار اعتراض کارگران را درج نميکنند بايد در سطح جامعه افشا شوند و تحت فشار قرار گيرند، با نوشتن نامه هاى سرگشاده از طرف کارگران يا پخش اطلاعيه و غيره. راديوها و تلويزيونهاى فارسى زبان بين المللى را بايد تحت فشار گذاشت، تا اخبار را بخوبى و هرروز منعکس کنند. اينها اکثرا اخبار اعتراض کارگران و بخش محروم جامعه را سانسور ميکنند و برعکس هر اقدام ضدکارگرى و يا بى اهميت توسط نمايندگان طبقه مفتخور جامعه را در صدر اخبارشان قرار ميدهند. بايد خواست که با کارگران مصاحبه کنند. فشار به آنها موثر خواهد بود. اين رسانه ها ادعاى آزادى بيان و مخالفت با سانسور ميکنند و اين فشارها آنها را عليرغم ميلشان مجبور به انعکاس اعتراضات کارگران ميکند و اين در رساندن صداى کارگران به جامعه مهم است. نفس در افتادن با رسانه ها يک عرصه مهم مبارزه براى پيشبرد مبارزه و نشانه بلوغ فکرى کارگران است. اخبار اعتصاب کارگران يک مساله بسيار مهم جامعه است. کميته هاى حمايت از اعتصاب، خانواده ها و همسران، و مردم شهر ميتوانند نقش مهمى در اطلاع رسانى و افشا و انگشت نما کردن رسانه هائى که سانسور ميکنند بعهده بگيرند.
سايتها ابزار ديگر انتقال خبر هستند. اعتصابات طولانى مدت بايد سايت خود را هم داشته باشند. اگر فعالين کارگرى در هرکارخانه سايتى ويژه خود داشته باشند در ايام اعتصاب بلافاصله اخبار روى سايتشان قرار ميگيرد و به ابزار خبر رسانى تبديل ميشود.
حزب را خبر کنيم:
امروز حزب کمونيست کارگرى و رسانه هاى آن، تلويزيون و راديو انترناسيونال نقش مهمى در مطلع کردن کل جامعه از مبارزات و مطالبات کارگران و تقويت اعتصابات دارند. اينها ارگانهاى کارگرانند، ابزار بلند کردن صداى آنها هستند، ابزار جلب حمايت اند، ابزار تبديل اعتصاب به يک مساله داغ جامعه اند. سانسور را به مقدار زيادى بى معنى کرده اند. کافى است خبر اعتصاب و اعتراض به حزب و رسانه هايش برسد روز بعد همه مطلع ميشوند. و اگر بطور مرتب و هرروزه دقايق اعتصاب به آنها گزارش شود، ميتوانند نقشى بسيار مهم و تعيين کننده براى قدرتمند کردن اعتصاب و جلب حمايت وسيع کارگران و مردم ايفا کنند. خبر رسانى به حزب کمونيست کارگرى بايد توسط رهبران و فعالين کارگرى و تمام اعضا و فعالين حزب بسيار جدى گرفته شود. تماس فشرده با حزب گرفته شود تا فراخوانهايشان از اين طريق به گوش جامعه برسد. با اين رسانه ها فاکتور مهمى به نفع طبقه کارگر و آزاديخواهى در جامعه تغيير کرده است بايد آگاهانه و بدقت از آنها استفاده کرد.
٣- جلب همبستگى با اعتصاب:
تمام مردم حامى اعتصاب در داخل کشور و در سطح بين المللى را بايد در حمايت از اعتصاب بسيج کرد. هرچه حمايت بيشتر باشد، قدرت اعتصاب بيشتر ميشود، انعکاس بيشترى در رسانه ها پيدا ميکند و موفقيت اعتصاب بيشتر ميشود. بخش مهمى از نيروى ما در داخل کشور است. همسران ما، خانواده هاى ما و مردم شهر، کارگران مراکز ديگر، همه مردم شريف از معلم مدرسه تا دانشجو و جوانان و زنان تحت ستم و غيره حامى ما هستند و ميتوانند در دفاع از ما دست به کارى بزنند. يک سال گذشته، نمونه هاى بسيار موفقى از جلب حمايت از مردم در داخل کشور را شاهد بوده ايم. اين دارد به سنت تبديل ميشود. حمايت از کارگران خاتون آباد توسط کارگران ايران خودرو و غيره، در سقز در حمايت از فعالين کارگرى اول مه و بويژه در جريان اعتصاب کارگران نساجى کردستان در سنندج. اينها نمونه ها و الگوى موفقى از جلب همبستگى است که بايد گسترده تر و عميق تر شود.
همه بر اين باوريم که کارفرما و دولت با نصيحت و تقاضا و غيره کوتاه نمى آيند و تسليم خواست ما نميشوند. تنها زور ما است که آنها را تسليم ميکند. و هرچه اين زور بيشتر باشد، هرچه نيروى وسيعترى را به ميدان آورده باشيم شانس پيروزى ما به همان نسبت افزايش مى يابد. مشکل اين است که نيروى خود را به حساب نمياوريم و به آن تکيه نميکنيم. از ذهنمان معمولا غايب است و به سازمان دادن آن توجه نميکنيم. در حاليکه طرف مقابل يعنى کارفرمايان و دولت همه نيرويشان را به جريان مياندازند. نيروى کارگران فقط به کارخانه محدود نميشود. کارگر هم مثل همه افراد ديگر موجودى اجتماعى است. همسر دارد، خانواده دارد، ميليونها هم سرنوشت در ساير مراکز کارگرى دارد، دوستان و آشنايانى دارد که هرکدام ميتوانند کارى بکنند، کمکى بکنند. بعلاوه مردم شهر اکثرا خود را در جبهه کارگران ميدانند. جوانان مبارز حاضرند کارهاى بزرگى در خدمت به کارگران انجام دهند. دانشجويان ميتوانند نقش قابل توجهى ايفا کنند، در ١٦ آذر دو سال گذشته پرچم دفاع از کارگران را برافراشته کرده اند و در سنندج اخبار اعتراض کارگران نساجى را بر تابلو اعلانات دانشجوئى نصب کرده اند، معلمان و دانش آموزان بخشى از همين طبقه اند و در ارتباط تنگاتنگ با کارگران و خانواده هاى آنها قرار دارند و ميتوانند در گسترش اخبار اعتراض و جلب همبستگى با کارگران کارهاى مهمى انجام دهند. بسيارى از سايتها و نشريات آماده اند تا اخبار اعتراض کارگران را به گوش ديگران برسانند، در سطح بين المللى سازمانهاى کارگرى نشان داده اند که آماده حمايت و فشار آوردن به جمهورى اسلامى هستند. و بالاخره حزب کمونيست کارگرى، بعنوان حزب سياسى طبقه کارگر با تمام قوا در دفاع از کارگران در صحنه حضور دارد و رسانه هاى اين حزب خبر را به گوش همه در سراسر کشور ميرسانند و سانسور حکومتى را خنثى ميکنند. همه اينها ميتوانند به ميدان بيايند و نقش مهمى بازى کنند. لازمه اينکار مطلع نگاهداشتن دقيق و هرروزه آنها است. بدون اطلاع رسانى کسى بسيج نميشود و کار خيلى موثرى نميتواند بکند.
بسيج مردم در حمايت از اعتصاب، فقط کار کارگران اعتصابى نيست. اين وظيفه همه کارگران پيشرو، همه سوسياليستها، همه آنهائى است که قلبشان براى رهائى و رفاه و برابرى و يک زندگى انسانى ميتپد. اما خود کارگران اعتصابى ميتوانند نقشى تعيين کننده در بسيج جامعه داشته باشند. با فراخوانهاى به موقع شان، با اطلاع رسانى دائمى شان و با شرکت آنها در کميته ها و جمع هائى که به اين مناسبت در سطح شهر تشکيل ميشود.
همسران و خانواده هاى کارگران بايد به ميدان بيايند:
همسران و خانواده هاى کارگران ميتوانند در بسيج افکار عمومى نقشى حتى موثرتر از همسران اعتصابى خود بازى کنند. همسران کارگران اعتصابى نزديکترين دوستان و هم سرنوشتان آنها هستند و ميتوانند همراه با آنها و از همان بدو اعتصاب شروع به همراهى و همکارى کنند به حرکت درآمدن همسران کارگران در حمايت از مطالبات و مبارزه رفقاى خود با سهولت و سرعت بيشترى ميتواند عملى شود. اين نيرو را بايد به حساب آورد، در واقع اين نيرو بايد خودش را به حساب آورد و فعالانه همراه اعتصاب به حرکت درآيد. همينطور که ساير اعضاى خانواده از خواهر و برادر و پدر و مادر يا فرزندان بزرگسال کارگران ميتوانند قدرت کارگران را چند برابر کنند. بسيج افکار عمومى، جلب حمايت ديگران، مراجعه به مردم، به کارگران واحدهاى ديگر، به نهادهاى بين المللى و سازمانهاى کارگرى گوشه کوچکى از کار عظيمى است که همسران کارگران و ساير اعضاى خانواده کارگران ميتوانند بعهده گيرند. سازمان دادن تجمعات اعتراضى در مقابل کارخانه، در مقابل ادارات دولتى و در مقابل زندانها در صورت لزوم، و يا جمع آورى تومار، جمع آورى کمک براى صندوق اعتصاب گوشه ديگرى از کار آنها ميتواند باشد. همسران کارگران ميتوانند با اسم و رسم شخصى خود بشکل فردى و يا جمعى بيانيه صادر کنند، نامه منتشر کنند و از اينطريق توجه جامعه را جلب کنند و شهرى را به حرکت درآورند. نمونه موفق اين کار را در جريان دستگيرى و محاکمه فعالين کارگرى در سقز شاهد بوديم. کارگران نساجى کردستان خيلى دير به اين مساله توجه کردند، موقعى اين کار را شروع کردند که اعتصابشان پايان يافت. در اين زمينه تجربه معدنچيان انگليس در جريان مبارزه چندين ماهه خود در سالهاى ٦٣، ٦٤ بسيار ارزنده است.
همسران کارگران و يا خانواده هاى آنها بايد متشکل شوند و انواع کميته ها و جمعها را در ميان خود درست کنند مثلا “همسران کارگران نساجى”، “همسران کارگران سايپا”، “همسران کارگران ايران خودرو”، “همسران کارگران اخراجى” يا دستگير شده و يا هر اسمى ديگر. تقسيم کار کنند، و مردم را در حمايت از اعتصاب و يا خواستهاى کارگران به حرکت درآورند. سازمان دادن تومارهاى بسيار بزرگ، نامه هاى سرگشاده و توزيع آنها، نامه هاى فردى يا جمعى با اسم و رسم. سازمانيابى همسران کارگران نبايد به اعتصاب محدود شود. يک سازماندهى پايدار و دائمى از همسران بسيار ضرورى است. چنين سازمانى ميتواند با شروع هر اعتصاب فورا به ميدان بيايد و نقش بازى کند. اين مساله بويژه ضرورت خود را زمانى بيشتر نشان ميدهد که کارفرما از ترس اعتصاب در کارخانه را براى مدتى ميبندد و به حرکت درآوردن و برگزارى تجمع و هرکار ديگرى به بيرون محيط کارخانه منتقل ميشود، جائى که کارگران تجمع سر کار را ندارند. در چنين شرايطى شبکه هاى کارگران مبارز، شبکه ها و تشکلهاى خانواده ها و همسران و غيره حياتى ميشود.
نقش مردم شهر چيست:
يک اقدام مهم براى تقويت اعتصاب و عقب راندن جبهه مقابل، بسيج مردم شهر است. مردم شهر ميتوانند در صورت لزوم دست به اجتماع و تظاهرات بزنند، در صورت دستگيرى فعالين اعتصاب مقابل زندان و ادارات رژيم جمع شوند، در مقابل سرکوب کارگران تظاهرات کنند و خشم و اعتراض خود را نشان دهند. فضاى حمايتى در ميان مردم حتى اگر به تجمع و تظاهرات هم تبديل نشود، بر روحيه اعتراضى کارگران تاثير عميقى دارد. اين مهم است که مردم در صف نفت و بنزين و در تاکسى و اتوبوس هم درمورد اعتصاب صحبت کنند و از آن حمايت کنند. دانشجويان دانشگاه را بايد به حرکت درآورد، معلمان بايد کارى در دستور بگذارند. اطلاعيه هاى پشت سر هم بايد در سطح شهر و هرچه وسيعتر پخش شود. فضاى شهر را بايد به نفع اعتصاب عوض کرد. اين شدنى است و يک فاکتور مهم در پيروزى اعتصاب و ترس و وحشت جبهه مقابل است. اين بر روحيه سرباز و بسيجى که ميخواهد مقابل کارگران بايستد هم تاثير ميگذارد.
همه مراکز کارگرى لازم است اعلام همبستگى کنند:
هيچ مبارزه اى نبايد تنها بماند. اين بايد به شعار عمومى همه کارگران تبديل شود. معمولا خواستهاى يک اعتصاب خواستهاى ساير کارگران هم هست، اما حتى اگر نباشد و صرفا خواستهاى کارگران يک مرکز معين را نمايندگى کند ذره اى از ضرورت حمايت از آن اعتصاب کم نميکند. کارگران هم سرنوشت اند، دردهاى مشترک، دوستان و دشمنان مشترک دارند، استثمار ميشوند، سرکوب ميشوند، هدف واحدى دارند و خواهان جامعه اى آزاد و برابر و خوشبخت هستند. نميتوانند از مبارزه همديگر حمايت نکنند. نميتوانند دوش به دوش هم جلو يک مشت مفتخور را که زندگى شان را تباه کرده اند نايستند. همبستگى کارگرى يکى از بزرگترين حربه هاى کارگران براى بسيج نيرو و عقب نشاندن کارفرما و دولت است. به هردرجه يک اعتصاب همبستگى بيشترى از ساير مراکز کارگرى جلب کرده باشد آن اعتصاب موفق تر خواهد بود و بعلاوه اعلام همبستگى از جانب ساير مراکز کارگرى مستقيما در ارتقاى اتحاد و آموزش و روحيه مبارزاتى کارگران مراکزى که حمايت ميکنند نيز تاثير ميگذارد و زمينه را براى اعتصابات سراسرى آماده تر ميکند.
همبستگى جهانى:
کمپين بين المللى عظيم در دفاع از کارگران نفت در زمستان ٧٥، شروع جدى بسيج سازمانهاى کارگرى جهانى در همبستگى با کارگران در ايران و عليه تضييقات و سرکوبها و بيحقوقى هاى آنها بود که توسط حزب کمونيست کارگرى سازمان داده شد. از آن زمان تا کنون تجارب بسيار موفقى در اين زمينه کسب شده است. اين يک پيشروى براى طبقه کارگر ايران بوده است و خوشبختانه اين ديگر به خودآگاهى کارگران تبديل شده است. اکنون بسيارى از فعالين کارگرى با شروع اعتصاب به فکر جلب همبستگى سازمانهاى کارگرى جهانى با اعتصاب خود مى افتند.
نوشتن نامه توسط نمايندگان کارگران، همسران کارگران، و يا کميته هاى حمايت از اعتصاب به سازمانهاى کارگرى در ساير کشورها شيوه موثرى براى جلب حمايت و تحت تاثير قرار دادن سازمانهاى کارگرى است. همبستگى جهانى، فضاى بين المللى را عليه جمهورى اسلامى تنگ ميکند، موجب انعکاس گسترده تر اعتصاب و مطالبات کارگران در در رسانه ها ميشود، بر روحيه اعتراضى کارگران تاثير ميگذارد، به کارگران آموزش طبقاتى و انترناسيوناليستى ميدهد و فاکتور مهمى در موفقيت اعتصاب ميشود.
قدرت کارگران در تشکل آنها است:
طبقه کارگر بايد متشکل شود. قدرت کارگران در اتحاد آنها و در متشکل بودن آنها است. اين درست است که کارگران حق تشکل ندارند اما محافل کارگرى در سطح وسيعى در تلاش براى متشکل شدن و متشکل کردن کارگران هستند. در جريان اعتصاب، متشکل شدن ساده تر ميشود. مجمع عمومى يک ظرف مهم براى متشکل شدن کارگران است. در جريان اعتصاب و تحصن ميتوان آنرا منظما برقرار کرد و اينرا به سنتى دائمى تبديل کرد. اين پايه تشکيلات هاى واقعى کارگرى است. پايه شوراهاى کارگرى است. مجمع عمومى ظرفى است که مستقيما توده کارگران را نمايندگى ميکند. به نيابت از آنها تشکيل نميشود بلکه توسط خود آنها تشکيل ميشود. مجمع عمومى را بايد در هر مرکز کارگرى به يک سنت تبديل کرد. بايد يک جنبش مجمع عمومى براه انداخت. در جريان اعتصاب کارگران متشکل تر و متحدتر کار ميکنند و قدرتشان از همينجا ناشى ميشود. با پايان اعتصاب نبايد کارگران دوباره منفرد شوند. با پايان اعتصاب هم بطور منظم مجمع عمومى بايد تشکيل شود و درمورد مسائل و مشکلات و خواسته ها و اشکال مبارزه بحث و تصميم گيرى شود. اما علاوه بر مجمع عمومى انواع کميته هاى حمايت، تشکلهائى که همسران و خانواده ها ايجاد ميکنند، تقسيم کارهائى که براى تماس با رسانه ها، براى پخش اطلاعيه هاى مربوط به اعتصاب، براى صندوق کمک مالى و غيره درست ميشود نيز نبايد با پايان اعتصاب تعطيل شود. برعکس اينها را بايد مرتبا تقويت کرد، گسترش داد و به ظرفى براى متشکل شدن و متشکل کردن ديگران تبديل کرد. يک فراخوان مهم اين است که همسران کارگران صرفنظر از اينکه در حال حاضر اعتصابى هست يا نه، شروع به متشکل شدن بکنند.
بعد از اعتصاب:
پايان هراعتصاب بهتر است با انتشار يک اطلاعيه خبرى جهت اطلاع افکار عمومى همراه باشد. در اطلاعيه پايانى ميتوان از مردمى که اعلام همبستگى کرده اند قدردانى کرد و خواستهائى را که هنوز متحقق نشده اند به صراحت قيد نمود. اگر به بخشى از خواستها پاسخ داده نشده است بايد موقع ختم اعتصاب بر ضرورت تحقق آنها تاکيد کرد و در صورت امکان براى اجراى آنها مهلت گذاشت. چه بهتر که اين اطلاعيه يا بيانيه به اسم مجمع عمومى يا به اسم نمايندگان کارگران باشد. با اينهمه چنانچه اين عملى نبود لازم است به اسم جمعى از کارگران اينکار صورت گيرد.
کار با پايان اعتصاب تمام نميشود. يک ضعف کار ما معمولا اين است که پس از اعتصاب فکر ميکنيم کارمان تمام شده است، اما چه پيروز شده باشيم و چه شکست مان داده باشند کار زيادى داريم که انجام دهيم. اين تلقى بايد عوض شود. اگر اعتصاب به نتيجه نرسيده باشد بايد دوباره دست بکار شويم، زمينه را براى اعتصاب بعدى آماده کنيم، روحيه اعتراض را افزايش دهيم، اتحادمان را بيشتر کنيم، خودمان را بهتر سازمان دهيم، نيروى بيشترى اعم از خانواده ها و مردم شهر و کارگران ساير مراکز کارگرى و نيز سازمانهاى کارگرى در ساير کشورها را به حرکت درآوريم و اعتصاب قدرتمندترى را در اولين فرصت ممکن شروع کنيم. اگر اعتصاب به نتيجه رسيده باشد کارگران در موقعيت روحى و عملى بهترى براى تداوم مبارزه خود قرار ميگيرند. با هيچ اعتصاب موفقى هم کارگران به همه خواستهاى روزمره و اساسى خود نميرسند. هراعتصابى بايد زمينه اى براى برداشتن قدم بعدى باشد. براى تحميل عقب نشينى بيشتر به کارفرما و دولت و براى گرفتن يک خواست ديگر. در جريان هر اعتصاب روابط تازه اى و دوستان بيشترى در ميان مردم و در ميان ساير مراکز کارگرى پيدا ميکنيم. بايد اين روابط را عمق بيشترى بدهيم. رفقائى پيدا ميکنيم که ايده هاى جالبى دارند، يا امکانات مناسبى براى تقويت کار ما دارند، و يا امکان طرح مسائل ما در رسانه اى را دارند و بويژه در جريان اعتصاب استعدادهاى تازه اى را در ميان کارگران جوان کشف ميکنيم که ميتوانند به رهبران خوبى تبديل شوند. به اين مساله اکيدا بايد توجه کرد. ما احتياج داريم نيرويمان را مدام بيشتر و بيشتر کنيم تا پيروزى بيشترى بدست آوريم و شکست کمترى بخوريم. هر اعتصابى براى ما بايد مقدمه رشد ما، تحکيم صفوف ما، گسترش امکانات ما و گسترش دوستان ما باشد.
از رهبران اعتصاب قدردانى کنيم:
اگر نمايندگان کارگران و رهبران اعتصاب، کارگران را خوب نمايندگى کرده باشند بايد توده کارگران جمع شوند و از آنها قدردانى کنند و دسته گلى به آنها تقديم کنند. بايد کارگران بطور کتبى هم در اين مورد بنويسند و براى رسانه ها ارسال کنند و در هرجا که ممکن است منعکس کنند تا مردم رهبران کارگرى را بشناسند و پشتوانه آنها شوند. بايد طى نامه اى از ساير مراکز کارگرى، مردم شهر، دانشجويان و هر کس از اعتصاب پشتيبانى کرده است و همينطور سازمانهاى کارگرى در ساير کشورها قدردانى کرد و نتيجه را به آنها گزارش داد. در صورت پيروزى ميتوان جشن گرفت. در صورت شکست ميتوان اطلاعيه داد، به مردم و ساير کارگران گفت و براى دور ديگرى از مبارزه در يک شرايط مناسب تر اعلام آمادگى کرد. اينها، اين روشها به کارگران و مبارزه شان شخصيت ميدهد، يک روش باز است که به ديگران امکان دخالت و کمک و همفکرى ميدهد. رهبران کارگرى را به همه ميشناساند و هزار خاصيت ديگر هم دارد.
در پايان، اجازه دهيد به يک نکته ديگر هم بپردازم. حتما کسانى پيدا ميشوند که اين نکات را ذهنى و غيرممکن ميخوانند. اين ديد مخصوصا در ميان برخى گروههاى سياسى که از قضا خود را طرفدار کارگر هم ميدانند رايج است. اما واقعيت اين نيست. اولا در طول همين يک سال گذشته نمونه ها و الگوهاى بسيار موفقى از نگرشى تازه و مدرن در اعتراضات کارگرى شاهد بوده ايم که دو سال قبل غير ممکن جلوه ميکرد. اما حتى اگر اين پيشروى هم وجود نميداشت بايد اين وضع را عوض ميکرديم. بايد ناممکن ها را ممکن گردانيم. نيروى ما بسيار بيشتر از آن چيزى است که به ميدان مياوريم و تاکتيک هاى ما هنوز عقب تر از حد توان ما است. جبهه مقابل ما، همگى بر دريائى از نفرت و خشم مردم نشسته اند و از انعکاس اعتراض ما ميترسند، از تجمع ما بويژه در بيرون کارخانه وحشت دارند چون بر اين حقيقت آگاهند که هر لحظه ممکن است توده هاى وسيع مردم به اعتصابيون بپيوندند و بساط آنها را در هم بپيچند. صفوف آنها بسيار شکننده است اينرا بايد در هر اعتراضى جلو چشممان داشته باشيم. بى جهت نيست که پافشارى چند صد کارگر همه آنها را به زانو درمياورد. اکثريت عظيم جامعه با ما است. در اردوى ما است. دلش با ما است. هر کارگر و معلم و پرستار اعتصابى بايد بداند که ميليونها نفر ديگر هم در درد و رنجش شريکند. بايد بداند که ميليونها نفر ديگر هم از مفتخورهائى که زندگى او را به اين روز انداخته اند منزجرند. هر آدم آزاده اى از اعتراض بحق کارگران حمايت ميکند و آنرا مال خودش ميداند. هنر ما بايد سازمان دادن اين نيرو و به حرکت درآوردن آن باشد و کارهاى بسيار بيشترى بايد در دستور کار ما قرار گيرد. بنابراين نه تنها اين نکات غيرممکن نيست بلکه بنظر من بايد بعنوان قدمهاى اول کار ما در نظر گرفته شود. همه اينکارها شدنى است و بسيار بيشتر از اينها هم شدنى است، بستگى به اين دارد که توقعمان از خودمان چيست، بستگى دارد به اينکه درمورد جايگاه خودمان و هدفى که در پيش داريم چه فکر ميکنيم. موانع زياد است، خطر زياد است، تهديد بالاى سر ما است اما راهى جز مبارزه و ارتقاى دائم آن نداريم.
اعتصاب يک جنگ است با همه تلخيها و مرارت هاى آن اما با اين وجود اعتصاب جشن کارگران است، اعتصاب مدرسه انقلاب است. زنده باد اعتصاب.
———-
اصغر کريمى
ديماه ١٣٨٣
ياد کارگران جانباخته خاتون آباد را گرامى بداريم
ياد کارگران خاتون آباد نبايد فراموش شود. سران جمهورى اسلامى بايد بدانند که هر جنايتى، هر تيراندازى و بگير و ببندى، هر ضرب و شتمى، هر تهديد و بازداشتى به عامل فشار عظيمى بر حکومت اسلامى تبديل ميشود.
روز چهارم بهمن ماه در سالروز کشتار کارگران خاتون آباد، در هر کارخانه اى پنج دقيقه دست از کار بکشيم و با اعلام سکوت به ياد اين عزيزان اداى احترام کنيم و خواهان محاکمه و مجازات عاملين و آمرين سرکوب خونين کارگران شويم. در دانشگاه و مدرسه و هر جاى ديگرى که ميتوانيم اين کار را بکنيم.
خانواده هاى اين عزيزان را تنها نگذاريم. با ارسال دسته هاى گل و پيامها و نامه هاى همبستگى و همدردى، از مراکز کارگرى، از دانشگاهها و مدارس، از جمعها و محافل آزاديخواه و پيشرو، آنها را در آغوش بگيريم و همبستگى مان را تقويت کنيم.
با ايجاد صندوق کمک به خانواده جانباختگان اجازه ندهيم در مضيقه قرار داشته باشند و همزمان خواست تامين زندگى مادام العمر اين خانواده ها را به رژيم تحميل کنيم. اين کوچکترين غرامتى است که رژيم بايد به اين خانواده ها بپردازد.
مزار جانباختگان را، همانند خاوران به ميعادگاه مردم آزاديخواه و عدالت طلب تبديل کنيم. بر مزار آنها دسته هاى گل بگذاريم و مراسم بزرگداشت بگيريم.
روز ٢٥ ديماه ١٣٨٣ دهها نفر از کارگران مراکز مختلف صنعتى دو قله در تهران را صعود کردند و با برافراشتن پرچم و لوحى، جانباختگان شهربابک را گرامى داشتند. اين اقدام ارزنده را به سنت تبديل کنيم.
در و ديوار را از ياد اين عزيزان و با شعار گرامى باد ياد کارگران جانباخته خاتون آباد پر کنيم.
هر مقام و مسئول حکومت اسلامى، هر دستور دهنده و شليک کننده اى بايد همه جا خود را در محاصره خشم و انزجار مردم ببيند و از تکرار اين جنايات، حتى از فکر تکرار چنين جناياتى، بر خود بلرزد و وحشت کند.
اينچنين ميتوانيم روحيه اعتراضى را در ميان خود تقويت کنيم، همبستگى ايجاد کنيم، اعتماد و اتحاد به وجود آوريم، صفوفمان را فشرده تر کنيم و به سرکوبگران و دشمنان کارگران بگوئيم که دوره رعب و وحشت گذشته است و هر دست درازى به کارگر با عکس العمل وسيع و قاطع مردم روبرو ميشود.
اين جزوه را تکثير کنيد و به هر کارگرى که ميشناسيد برسانيد. جزوه را تکثير و در محلات کارگرى پخش کنيد. اين جزوه بايد در جيب هر کارگرى، هر معلمى و هر پرستارى باشد. جزوه را تکثير و در سطح شهر پخش کنيد. رساندن آن به ديگران خدمتى است در تقويت اعتصابات عادلانه کارگران عليه يک اقلیت مفتخور و انگل.
ديماه ١٣٨٣-asqarkarimi@gmail.com